درد دل 12
کوچولوی ناز من... این روزا خیلی خییییییییییلی مهربون شدی.همش نازم میکنی.بوسم میکنی وتوی خواب همش دنبالم میگردی.یه حرفایی میزنی که من و بابایی زا تعجب شاخ در میاریم که تو اینارو از کی شنیدی و کجا یاد گرفتی.یه عالم شعر بلدی که نمیدونم کی بهت یاد داده و یه عالم قصه از خودت در میاری.یه چن روزی هست که من آقا الاغه ام و شما آقا اسبه.کلا باید چهار دست وپا تو خونه راه بریم و با هم علف بخوریم یا اینکه شما شیری و منم روباه و باید با هم بریم شکار.شما شکار میکنی و من باید تا آخر بخورم و نباید سیر بشم.وقتی هم که خسته میشی سریع تبدیل میشی به شکارچی و مسلسلتو میاری و شکارم میکنی.پشتیارو میذاری روی هم و واسه خودت خونه درست میکنی و من وبابایی باید م...